جدول جو
جدول جو

معنی خواجه گیر - جستجوی لغت در جدول جو

خواجه گیر
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از دهستان لیراوی شهرستان بوشهر، این ده در جلگه قرار دارد با هوای گرم و 300 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه گیر
تصویر خانه گیر
گیرندۀ خانه
خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خرد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوازه گر
تصویر خوازه گر
خواستگار، برای مثال می رسیدش از سوی هر مهتری / بهر دختر دم به دم خوازه گری (مولوی۱ - ۸۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از دهستان شوی بخش بانۀ شهرستان سقز. این دهکده کوهستانی با هوای سرد است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و مختصر حبوبات و لبنیات و پنبه می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا زَ / زِ)
خواهنده. خواهشگر. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
میرسیدش از سوی هر مهتری
بهر دختر دمبدم خوازه گری.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ لَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 536 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. در سه محل بفاصله 2هزار گز بنام خواجه لر بالا و پائین و وسط مشهور است. سکنۀ خواجه لر پایین 181 تن و وسط 231 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ دَ / دِ)
عشّار. باژبان. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه خراج گیرد. آنکه اخذ خراج کند
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
جانوری است شبیه بعنکبوت که لعاب او مردم را هلاک سازد و به عربی رتیلا خوانند. (برهای قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 362) (ناظم الاطباء). دلمه. دلمک. غنده. (فرهنگ جهانگیری). آبخورک. خایه گزک
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ بَ)
کنایه از خوشامدگو و چرب زبان و طرار و اخاذ. و این ظاهراً مبدل کلازه به زای تازی است که بالفتح و بالضم پرنده ای است سرخ فام که مانند هدهد تاج دارد و آن را سبز نیز خوانند. (آنندراج). نرم زبان. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، اوباش. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
آماره گیر. آمارگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اواره و اوارجه شود، دود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوار سر و سرگیجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گردش سر. (آنندراج) ، زه کمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رودساز. (از آنندراج) ، بانگ و فریاد تشنه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ تَ)
عیب گیرنده، سخن چین، اعتراض کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 328 تن سکنه است. آب آن از چشمه ورود و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ /جِ)
نام گلبنی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از دهستان گوراییم بخش مرکزی شهرستان اردبیل. این دهکده کوهستانی و معتدل با 234 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی فرش بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ)
طعام بقدر حاجت که آن رابعربی قوت لایموت خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ پَ)
دهی است از دهستان لادیز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(آ)
آواره گیره. محاسب
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ)
خواهرخوانده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
از دگر سو چون خلیل اللّه دروگرزاده ام
بود خواهرگیر عیسی مادر ترسای من.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خانه گیر
تصویر خانه گیر
گیرنده خانه، جایگیر متمکن، بازی چهارم از هفت بازی نرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوازه گر
تصویر خوازه گر
خواستگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورده گیر
تصویر خورده گیر
عیب گیرنده، سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
خواهشگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد